اشعار ایرج میرزا
آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

 هر چه مي دانست آموخت مرا

غــــير يك اصل كه ناگفته نهاد

 

قدر استـــــــــاد نكو دانستن

حيف استـــاد به من ياد نداد

 

گر بمردست ،روانــــش پر نور

ور بود زنده ، خدايش يار باد !

****************************

شعر نو

درِ تجديد و تجدد وا شد

ادبيات، شلم   شوربا شد

 

تا شد از شعر برون وزن و رَوي

يـافت کاخ ادبيات نوي

 

ميکنم قافيهها را پس و پيش

تا شوم نابغة دورة خويش

 

همه گويند که من استادم

در سخن دادتجدد دادم

 

اين جوانان که تجدد طلبند

راستي دشمن علم و ادبند

               ...

بسکه در ليوِر و هنگام لِتِه 

دوسيه کردم و کارتن تِرِته

 

بسکه نُت دادم و آنکِت کردم

اشتباه بروت و نت کردم

 

****************************

مادر

گویند مرا چو زاد مادر به دهان گرفتن آموخت

شب ها بر ِ گاهواری من بیدار نشست و خفتن آموخت

دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه ی راه رفتن آموخت

یک حرف و دو حرف بر زبانم الـفـاظ نهاد و گفتن آموخت

لبخند نهاد بر لـب مـن بـر غـنچه ی گل شکفتن آموخت

پس هستی من ز هستی اوست تا هستم وهست دارمش دوست

 


****************************

 وصیت نامه منظوم

 

ای نکویان که در این دنیایید
یا از این بعد به دنیا آیید


این که خفته است در این خاک منم
ایرجم، ایرج شیرین سخنم


مدفن عشق جهانست اینجا
یک جهان عشق نهانست اینجا

آنچه از مال جهان هستی بود
صرف عیش و طرب و مستی بود


عاشقی بوده به دنیا فن من
مدفن عشق بود مدفن من


هرکه را روی خوش و خوی نکوست
مرده و زنده من عاشق اوست


من همانم که در ایام حیات
بی شما صرف نکردم اوقات


تا مرا روح و روان در تن بود
شوق دیدار شما در من بود


بعد چون رخت ز دنیا بستم
باز در راه شما بنشستم


گرچه امروز به خاکم مأواست
چشم من باز به دنبال شماست

بنشینید بر این خاک دمی
بگذارید به خاکم قدمی

گاهی از من به سخن یاد کنید
در دل خاک دلم شاد کنید

****************************

شعر طنز عید نوروز

عید نوروز و اول سالست

روز عیش و نشاط اطفالست

 

همه آن روز رخت نو پوشند

چای و شربت به خوشدلی نوشند

 

پسر خوب روز عید اندر

روز اول به خدمت مادر

 

دست برگردنش کند چون طوق

سرو دستش  ببوسد از سر شوق

 

گوید این عید تو مبارک باد

صد چنین سال نو ببینی شاد

 

بعد آید به دست بوس پدر

بوسه بخشد پدر به روی پسر

 

پسر بد چو روز عید شود

از همه چیز نا امید شود

 

نه پدر دوست داردش نه عمو

نه کسی عیدی آورد بر او

 

عیدی آن روز حق آن پسرست

که نجیب و شریف و با هنرست

 

****************************

 

شعري ديگر

طبع من این نکته چه پاکیزه گفت
سهل بود خوردن افسوسِ مفت

مردم این ملک ز که تا به مه
هیچ ندانند جز احسنت و زه

هرکسی اندر غم جان خودست
فارغ از اندیشة نیک و بدست

بعد که مُردم، همه یادم کنند
رحمت وافر به نهادم کنند

زانچه پس از مرگ برایم کنند
کاش کمی حین بقایم کنند,

| 13:47 | نويسنده : زهره |